مامان ظالم
دستم بشکنه مامان از ظهر جمعه که تو حمام کلی قشرق بپا کردی اعصابم بهم ریخت واسه همین عصر وقتی داشتیم میرفتیم خونه باباجون و فاطمه سر گفتن یه حرفی با وجودی که گفتم نگو پیله کرد زدم تو دهنش . تو خونه بابا جون وقتی توهم از خواب بیدار شدیو ٢٠دقیقه نازت کردم وگفتم بیا بریم دسشویی و اخر سر کار خودتو رو فرش کردی یهو هجوم بردم و هم دو تا سیلی محکم بهت زدم و هم کشون کشون بردمت بیرون .شاید چون خونه باباجون بود بهم ریختم اخه مامان جون نمیتونه نظافت کنه اگه خونه خودمون بود زیاد مهم نبود.خیلی بیرحم شدم نذاشتم کسی نزدیک بیاد و نازت کنه داشتی از گریه میمردی صورتت قرمز شده بود عذاب وجدان گرفتم خواستم بغلت کنم اما خیلی شیرین با گریه گفتی گمشو ب...
نویسنده :
مامان
14:25